نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

همجنس‌گرایی، مقوله یا مشکل

  31.05.1388– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
 


نمایشنامه‌ی "پسر زیبای من" نوشته‌ی قاضی ربیحاوی به پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی در ایران می‌پردازد. پدیده‌ای که به عنوان یک مشکل و یا حتی بیماری نه‌تنها از سوی دولتیان، بلکه از سوی اطرافیان نیز نگریسته می‌شود و زندگی را برای دگرباشان دوزخی می‌کند.

گذری بر نمایشنامه

نمایشنامه در پاییز 1385 در شیراز از نگاه مادری آغاز می‌شود که سه روز است به دنبال فرزندش می‌گردد. وقتی مأمور انتظامی از جنسیت فرزند او به نام شمس می‌پرسد، ذهن مادر به دو سال پیش سیر می‌کند.

شمس را در سال 83 در یک مهمانی خصوصی با لباس زیر زنانه دستگیر می‌کنند و او را ارازل و اوباشی می‌نامند که باید نزد روان‌پزشک برود.

مادر و پسر سر از روان‌پزشک نیروی انتظامی درمی‌آورند. شیوه‌ی استنطاق روان‌پزشک بیشتر به بازجو می‌ماند تا درمانگر. وی از همان ابتدا شمس را بیمار روانی قلمداد می‌کند.

شمس باید بپذیرد که تغییر جنسیت دهد. همکار و یار او فرهاد 40ساله نیز با تغییر جنسیت شمس موافق است و به او قول می‌دهد که زنش را طلاق دهد، فرزندان را به او بسپارد و با فرهاد زندگی کند و در همان حال حکم اخراج شمس را با دستور رئیس شرکت به او ابلاغ می‌کند.

شمس به عمل جراحی تن می‌دهد، سپس پشیمان می‌شود، اما فرهاد دیگر رفته است و او را هیچ تسلایی نیست.

در پایان گروهی به نام "مبارزه با فساد اخلاقی" دگرباشان را دار می‌زنند و مادر با دیدن عکس قربانیان به یافتن فرزندش ادامه می‌دهد.

مادر

مادر در سن شصت‌وسه سالگی تازه با واقعیت هم‌جنس‌گرایی پسرش مواجه می‌شود. نمی‌خواهد حقیقتی را که سال‌هاست می‌داند بشنود، اما اجبارا می‌پذیرد که پسرش "خرابه" و هم‌جنس‌گراست.

مادر البته در نمایشنامه بسیار مهربان و باانعطاف تصویر شده، اما شوک اولیه‌ی او از چشم خواننده دور نمی‌ماند. چراکه او نیز مانند مادران دیگر دلش می‌خواهد که پسرش به گونه‌ای بپوشد که زنان را به خود جلب کند، شمس اما علاقه‌ای به زنان ندارد.

دوزخ جنسیت

نمایشنامه به زیبایی دوزخ زندگی شمس را به تصویر می‌کشد. مادر می‌گوید که او از کودکی به پوشیدن لباس‌های زنانه علاقه داشته و روحیه‌ی لطیف پسرش را به تصویر می‌کشد که آزارش به هیچکس نمی‌رسد و بسیار مهربان است.

اما شمس گونه‌ی دیگری است. رفتارش با نورم مردانه‌ی جامعه متفاوت است و هیچکس او را همانگونه که هست نمی‌پذیرد.

شمس به خاطر دگرباش بودنش دستگیر می‌شود؛ از کار اخراج می‌شود و حتی یارش نیز او را درک نمی‌کند. مردی‌ست که او را تنها به عنوان معشوق می‌خواهد؛ به او دروغ می‌گوید و حال که ممکن است مورد سوء‌ظن قرار گیرد، شمس را چون حاکمان به تغییر جنسیت تشویق می‌کند.

شمس با اینکه از اطرافیان انتظار دارد که او را همانطور که هست بپذیرند، اما تحت فشار دولت، جامعه و نیز عشق‌اش از خود مقاومت نشان نمی‌دهد و به عمل تغییر جنسیت تن درمی‌دهد.

"مشکل" جنسیت

نمایشنامه به طبیعت متفاوت مردانی می‌پردازد که به قول مادر "باطن‌شون از یه چیز دیگه حکایت می‌کنه." (سایت اثر)

این طبیعت "متفاوت"از سوی جامعه به عنوان "غیرطبیعی" و یا "بیماری روحی" تلقی می‌شود که باید با تغییر جنسیت به آن شکل و باطن طبیعی داد.

جامعه به جای آنکه تفاوت‌های روحی و فکری‌ اشخاص را بپذیرد، تلاش دارد تا تفاوت‌ها را در افراد با درمان روحی و جسمی از میان بردارد و اندیشه نیز با یکسان‌سازی سازشی ندارد.

نمایشنامه دگرباش را در جامعه‌ی ایران یک "مشکل جنسی" نشان می‌دهد، در فرهنگی که انعطافی برای هم‌جنس‌گرایی از خود نشان نمی‌دهد.

فقدان حریم خصوصی

قاضی ربیحاوی در این نمایشنامه به زیبایی فقدان حریم خصوصی را در جمهوری اسلامی به نمایش می‌گذارد.

تفاوتی میان مهمانی خصوصی و عمومی در این جامعه نیست و مردم در خانه‌ی خود نیز باید از ممنوعه‌های مذهبی ـ فرهنگی حذر کنند.

و کسی که طبیعتی متفاوت داشته باشد، دیگر جایی در این جامعه یا شهر ندارد. اینگونه هم شهر و زادگاهش را دوست می‌دارد و هم از آن متنفر است، چراکه شیراز دوست‌داشتنی تکه‌ی کوچکی آزادی نسبی ـ حتی در خانه‌ نیز ـ به او ارزانی نمی‌دارد.

زمانی دوساله

با اینکه این نمایشنامه به تازگی نگاشته شده، زمان نمایشنامه ریاست جمهوری خاتمی و احمدی‌نژاد را دربرمی‌گیرد. واقعا چه تفاوت برخوردی ما در این دوسال با شمس می‌بینیم؟

تفاوت تا این حد است که سال 85 تغییر جنسیت داده‌ها را نیز زیر پوشش گروهی خودسر به دار می‌آویزند. اما شمس در سال 83 اوباش نامیده می‌شود؛ کارش را از دست می‌دهد؛ باید راهکارهای روانشناسی عقب‌مانده را به کار بندد و به اجبار زیر چاقو برود.

http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=1814